۱۳۸۷ تیر ۲۶, چهارشنبه

THE MUMMY: TOMB OF THE DRAGON EMPEROR (2008)










THE MUMMY: TOMB OF THE DRAGON EMPEROR


The Mummy Tomb of the Dragon Emperor


خلاصه داستان : ریک آنل کاشفی است که با امپراطوری احیا شده Han که از چین باستان تا هیمالیای یخ زده را در بر میگرد میجنگد . در این ماجراجویی پسرش الکس ، همسرش اولین و برادر همسرش جاناتان همراه او هستند . آنل باید یک مومیایی را که از طلسم 2000 ساله خود بیدار شده متوقف کند زیرا امکان دارد تمام دنیا را تحت سلطه خود قرار دهد ...

بازیگران : برندان فراستر ، جت لی ، میشل یوه

کارگردان : راب کوهن

ژانر : اکشن ، حادثه ای

تاریخ اکران : 1 آگوست

بودجه : 100 میلیون دلار

کمپانی : Universal Pictures Distribution

Max Payne (2008)




معرفی کامل فیلم سفر به مرکز زمین Journey to the Center of the Earth 3D


سفر به مرکز زمین

نام فیلم: سفر به مرکز زمین (Journey to the Center of the Earth)
کارگردان: اریک بره‏ویگ
نویسندگان:
مارک لوین، جنیفر فلاکت، مایکل ویس - بر اساس رمانی از ژول ورن
تاریخ اکران:
۱۱ جولای ۲۰۰۸
ژانر: اکشن/ماجرایی/خانوادگی/فانتزی/تخیلی
جمله تبلیغاتی: همین سیاره. دنیایی متفاوت.
درجه فیلم:
PG برای شدت اکشن های ماجرایی و بعضی صحنه های ترسناک
زمان فیلم:
۹۲ دقیقه
بازیگران: برندان فریز، جاش هاتچرسون، آنیتا بریم

“سفر به مرکز زمین” فیلمی سه بعدی به کارگردانی اریک بره‏ویگ که اقتباسی از رمانی به همین نام نوشته نویسنده مشهور فرانسوی، ژول ورن است. اریک بره‏ویگ، کارگردان این فیلم پیش از این مسئولیت جلوه های ویژه فیلم هایی چون “مردان سیاه پوش”، “پیترپن” و “روزی پس از فردا” را بر عهده داشته است و “سفر به مرکز زمین” اولین تجربه کارگردانی او در سینماست.

خلاصه داستان:
دانشمندی نظری، به نام تره‏ور اندرسون به همراه برادرزاده‏اش شان و راهنمای محلی زیبایشان، هانا، طی یک سفر علمی، به طور غیرمنتظره ای در یک غار به دام می افتند و تنها راه نجاتشان این است که هر چه بیشتر به طرف اعماق زمین حرکت کنند. این سه نفر با سفر به دنیاهایی ناشناخته با موجوداتی افسانه ای و خارق العاده مواجه می شوند… از جمله گیاهان آدم خوار، ماهی های بزرگ گوشت خوار پرنده، پرندگان مشتعل و دایناسورهایی هولناک از دوران گذشته. این سه ماجراجو، به زودی درمییابند که با افزایش فعالیت های آتشفشانی در اطرافشان، باید قبل از این که دیر شود راهی برای بازگشت به سطح زمین پیدا کنند.

حاشیه ها:
در ابتدا پاول چارت که فیلم سازی مستقل است، برای نویسندگی فیلمنامه و کارگردانی این فیلم با وارنر براز قرارداد امضا کرد و فیلمنامه اولیه را نوشت. اما پس از این که تصمیم گرفته شد فیلم به صورت سه بعدی فیلمبرداری شود، چارت عنوان کرد که در این صورت فیلم به جای یک فیلم حماسی اکشن-ماجرایی، بیشتر شبیه یک “گردش سواره در یک پارک تفریحی” خواهد شد و از این پروژه کناره گیری کرد. به نظر می رسید این رمان ژول ورن یکی از کتاب های مورد علاقه او بوده است. سرانجام اریک بره‏ویگ که یک متخصص جلوه‏های ویژه است جایگزین چارت شد و برای تأکید بر سه بعدی شدن فیلم فیلمنامه به صورت گسترده ای مورد بازنگری قرار گرفت.

دیالوگ بیاد ماندنی:

شان: (در حال فرار از دست دایناسور) قبلاً دایناسور دیده بودی؟
تره‏ور: نه با پوست و گوشت!

نقد فیلم:

باز آفرینی هوشمندانه‏ی “سفر به مرکز زمین” توسط اریک بره‏ویگ و با هنرنمایی برندان فریزر در نقش یک زمین شناس شجاع، سرگرم‏کننده‏ترین فیلم سه بعدی است که تا به حال دیده‏ام.

ممکن است بره‏ویگ بودجه‏ای به اندازه اسپیلبرگ برای کار نداشته باشد، اما حداقل فیلمی می سازد که به اندازه “ایندیانا جونز و قلمرو جمجمه بلورین” مهیج و خانوادگی است و بازسازی قابل مقایسه‏ای از نسخه پرخرج‏تر و رنگی داستان کلاسیک ژول ورن با بازی جیمز مسون و پت بون در سال ۱۹۵۸ است.

این نسخه با روند سریعی که دارد اکشن را به نمایش می‏گذارد، طوری که تره‏ور اندرسون با بازی فریزر دو هفته را با برادرزاده‏ی عبوسش شان (جاش هاتچرسون) می‏گذراند. او چندان با جاش آشنا نبوده تا این که پدر جاش چند سال پیش ناپدید می‏شود.

پدر شان یکی از طرفداران ژول ورن است، و سیگنالی از حسگر زمین شناختی که او در ایسلند کار گذاشته است، در یک ماجراجویی خطرناک به همراه یک راهنمای محلی شجاع به نام هانا (آنیتا بریم) آنها را همراهی می‏کند.

هر سه به طرف مرکز زمین حرکت می‏کنند، و پس از هزاران فوت حرکت به سمت مرکز زمین، با جانوران ما قبل تاریخ و موجودات دیگری روبرو می‏شوند.

هیچ فیلمی برای اعتبار سکانس‏های تعقیب و گریز با یک تیرانوزاروس رکس را به تصویر نمی‏کشد، اما بعضاً در جاهایی از فیلم لحظاتی هستند که از نظر زمین شناسی باورپذیرند. نه به خصوص سکانسی که شان روی صخره‏ه ای دارای نیروی مغناطیسی حرکت می‏کند و کم کم به چاله‏های حاوی مواد مذاب تبدیل می‏شوند.

ممکن است بره‏ویگ بودجه‏ای به اندازه اسپیلبرگ برای کار نداشته باشد، اما حداقل فیلمی می سازد که به اندازه “ایندیانا جونز و قلمرو جمجمه بلورین” مهیج و خانوادگی است و بازسازی قابل مقایسه‏ای از نسخه پرخرج‏تر و رنگی داستان کلاسیک ژول ورن با بازی جیمز مسون و پت بون در سال ۱۹۵۸ است.

با این حال، داشتن سکانس‏های فوق‏العاده سه بعدی به فیلم کمک می‏کند. اشیاء و حتی مواد مایع مهلک به طرف تماشاگران پرتاب می‏شوند، و در نمایشی که من در اون حضور داشتم این مورد مرتباً انجام میشد.

با این که نمی‏توانم تضمین کنم نسخه دو بعدی (که من ندیده‏ام) هم همین طور باشد، باید بدانید که برای “سفر به مرکز زمین” به جز جلوه‏های عالی دو دلیل دیگر نیز برای دیدن می تواند داشته باشد.

برخلاف عرف این ژانر، فیلمنامه به شعور مخاطبانش توهین نمی‏کند، بلکه با ارفاق، پیامش را در مورد فوائد مطالعه کم اهمیت جلوه می‏دهد.

دلیل دیگر فریزر است، که زمانبندی کمدی او و استعدادش برای باورپذیر شدن، حتی در فیلم‏هایی مانند “مومیائی” که تلاشی برای این کار نمی‏کند نیز وجود دارد. هاتچرسون و بریم (که جالب است بدانید اهل ایسلند است) نیز در حد عالی‏تر از خود ظاهر شدند.

شاید “سفر به مرکز زمین” خیلی بدیع نباشد - کمابیش سکانس ماشین معدن کاری از ماجرای “Indy” دیگری گرفته شده - اما در واقع ارزش ۱۴ دلاری را دارد که قیمت نسخه سه بعدی آن در برخی سینماهاست.

معرفی کامل فیلم پسر جهنمی2:ارتش طلایی Hellboy II: The Golden Army


Hellboy II: The Golden Army

کارگردان: Guillermo del Toro/بازیگران: Ron Perlman و Luke Goss منتقدین: راجر ایبرت و پیتر تراورز

صلح موقتی بر پا می شود. انسانها شهرهایشان را پس می گیرند و غول ها هم جنگل هایشان را. اما انسانها با درست کردن پارکینگ های زیاد و بازارهایی فروش در معامله تقلب می کنند، و حال شاهزاده نوادا (لوک گراس)، پدرش (شاه) را به مبارزه می طلبد و امیدوار است که جنگی بین آن دو درگیرد. این شامل هشیاری ارتش طلایی با میلیون ها جنگجو هم می شود که علیه تصمیم شاهزاده نوالا (آنا ویلسون) قد علم کرده اند.
و بقیه ماجرا… من خیلی درگیر نقشه های فیلم نشدم، فقط این را بگویم که پسر جهنمی (ران پرلمن) و دور و بری هایش طرف انسانها را گرفته اند و برای آنها می جنگند. همراهش شامل ایب ساپین (داگ چونز) که مانند ماهیگیر هاست، و بسیاری دیگر که همه در فیلم جذاب ظاهر شده اند و بیننده را به هیجان می آورند.

من آن صحنه های ابتکارانه را که به بازار غول ها ختم شد را تحسین می کنم. فکر کنم که در اینجا دل تو رو به واقع از صحنه Tatooine saloon از فیلم جنگ ستارگان الهام گرفته است.

من آن صحنه های ابتکارانه را که به بازار غول ها ختم شد را تحسین می کنم. فکر کنم که در اینجا دل تو رو به واقع از صحنه Tatooine saloon از فیلم جنگ ستارگان الهام گرفته است. و با در کنار نهادن مخلوقات عجیب و غریب، سایه ها و چیزهای دیگر نماهای بسیار جذابی را درست کرده است که بیننده را روی صندلی میخکوب می کند. فیلم به طور فوق العاده ای یک مکان جدید را برای دیدن به ما عرضه می دارد که در آینده این به یک کلاسیک تبدیل خواهد شد.

دیگر چی؟ در فیلم دو داستان عاشقانه هم وجود دارد که آن ها را بر عهده خودتتان می گذارم که از آنها سر در بیاورید. همچنین آهنگ خوانده شده در فیلم هم بسیار غیر منتظره است. دوباره اشاره کنم که بازی ران پرلمن در نقش پسر جهنمی بسیار قوی و تاثیر گذار است. بله، او در بیشتر مواقع یک CGI است اما صدا، چهره و حرکاتش بر روی پرده بر جای می ماند و او را به یکی از بزرگترین قهرمانان فیلم های کمیک تبدیل کرده است. دل تورو که فیلم ها هزار توی پن، دوگانه پسر جهنمی و تیغ را در کارنامه دارد، تصمیم بر این دارد که “دکتر عجیب” و “هابیت” را بسازد. او یک تصور خلاقانه بی پایانی دارد و می فهمد که افسانه چطور درست می شود و چطور می ماند. چرا آنها ما را سرگرم می کنند و در بعضی اوقات در مقابل چیزی می ایستند. برای مثال شاید برای عشق.

پسر جهنی ۲ به طور تکرار پذیری ادامه یافته است اما هیچ وقت خسته کننده نیست. شما از دیدن فیلمی به کارگردانی دل تورو که قرار است هابیت را هم درست کند، خسته نمی شوید.

قسمت دوم و ادامه فیلم پسر جهنمی (۲۰۰۴) که توسط گیلرمو دل تورو کارگردانی شده است، همانند فیلم هنری و شاهکار او، هزار توی پن، نیست. اما کار او بر سری کمیک بوک هایی خانه تاریک توسط مایک میگنولا، به طور حتم یک بسته سرگرم کننده، اکشن و تصویری بسیار جذاب است. اگر شما به دنبال یک چهره خلاقانه می گردید، از قبل نیروانا (nirvana) را پیدا کرده اید، چیزهایی که در شب له می شوند؟ دل تورو یک میلیون از آنها را جمع آوری کرده است، و من در این شک ندارم. صحنه ای در بازار ماهیگیران وجود دارد که تقریبا با بازار مشروب فروشی فیلم جنگ ستارگان مساوی است، برای اولین باری که جورج لوکاس هنوز می دانست که چطور آن را انجام دهد. “من یه بچه نیستم، من یه تومورم”. پسر جهنمی خودش باز توسط، ران پرلمن با چهره ای قرمز ایفا شده است و هنوز هم برای سازمان دفاع و تحقیق بر ضد اهریمن پلید می جنگد. نتیجه یک فیلم جذاب و به طور غریبی تاثیر گذار است. فیلم می توانست بیشتر از آن صحنه های انسانی استفاده کند. اما در اینجا اژدها هایی برای کشتن وجود دارند، نه برای یادآوری شاهزاده نوادا (لوک گاس، خونسرد ترین آدم شریر) که ارتش طلایی رباتها را به زندگی بازگرداند که زمین را نابود کنند. پسر جهنی ۲ به طور تکرار پذیری ادامه یافته است اما هیچ وقت خسته کننده نیست. شما از دیدن فیلمی به کارگردانی دل تورو که قرار است هابیت را هم درست کند، خسته نمی شوید.

نگاهی به هنکاک

نگاهی به هنکاک، آخرین ویترین ویل اسمیت
نویسنده: حسین

نگاهی به هنکاک، آخرین ویترین ویل اسمیت

منتقد: راجر ایبرت
کارگردان: پیتر برگ / نویسندگان: وینسنت انگو و وینس جیلیگان / بازیگران: ویل اسمیت، جیسون بیتمن، ادی مارسن و چرلایز سرون / مدت زمان: ۹۲ دقیقه / درجه بندی: PG-13 برای سکانس‌های اکشن تخیلی، خشونت و زبان فیلم

سال‌ها منتظر این فیلم بودم: فیلم ابرقهرمانی که در آن فعالیت‌های ابرقهرمان‌ها در دنیای واقعی نتایجی منطقی دارد. قهرمانان دیگر همیشه ماشین‌های تصادفی را رها می‌کنند، شیرهای آتشنشانی را می‌شکنند، پمپ بنزین‌ها را منفجر می‌کنند و پل‌ها پشت سرشان فرو می‌ریزند ولی هیچ گاه برنمی‌گردند تا این خسارات را رفع کنند. اما جان هنکاک قهرمان فیلم “هنکاک” چیزی را رها نمی‌کند. یک حرکت قهرمانانه ۷ میلیون دلار برای او آب می‌خورد، در دادگاه صدها شکایت علیه او مطرح می‌شود و وقتی با پرتاب کردن یک وال به گل نشسته به دریا جان آن را نجات می‌دهد، می‌توان شرط بست که خسارت قایق بادبانی که وال روی آن می‌افتد از او گرفته می‌شود.

“هنکاک” آخرین ویترین نمایش ویل اسمیت است، که در آن نقش مردی خمار و مست را بازی می‌کند که قدرت‌های فوق‌العاده و خماری فوق‌العاده‌ای دارد. هنکاک کارش را به خوبی انجام می‌دهد، اما همیشه پیامدهایی نیز دارد، مانند زمانی که جان مردی را نجات می‌دهد که اتومبیلش در حال برخورد با یک قطار است، اما این کار او باعث خرابی قطار می‌شود. چیزی که او به آن نیاز دارد یک مدیر روابط عمومی خوب است. خوشبختانه مردی که او جانش را نجات می‌دهد دقیقاً همین است. او ری امبری (جیسون بیتمن، پدرخوانده در فیلم “جونو”) است، و ری یک فکر بکر دارد: او کار هنکاک را با تغییر کامل وجهه او نزد مردم جبران می‌کند. اگر به نظر می‌آید این قدر فیلم کمدی و مضحک است، این طور نیست. فیلم لحظات خنده دار زیادی دارد، اما اسمیت از بازی کلیشه‌ای هنکاک خودداری می‌کند و او را جدی، اندیشمند و افسرده شکل می‌دهد.

امبری که در روابط عمومی نابغه است هنکاک را برای شام به خانه‌اش دعوت می‌کند تا با همسرش مری (چرلایز سرون) و پسرش ارون (جی هد) آشنا شود. مری در اولین ملاقاتش با هنکاک نگاه عجیب و نافذی به او می‌اندازد. در دومین و سومین ملاقات نیز همین اتفاق می‌افتد. خیلی خب، خیلی خب، تا اینجا: متوجه شدیم. یک نگاه عجیب و نافذ پس از دیگری. او و مری نوعی خاطره با یکدیگر دارند، اما هنکاک چیزی در این مورد نمی‌داند و مری نیز صحبتی در این مورد نمی‌کند.

مری چیز‌های زیادی را مخفی می‌کند، اگرچه خدا را شکر، او بالاخره لب به دهان می‌گشاید و فیلم قسمت دومی ندارد. من فاش نمی‌کنم که او چه گفت، چون سورپرایز او قسمتی از سرگرمی فیلم است. من مایلم در مورد این صحبت کنم که ری به هنکاک آموزش داد که از جمله‌هایی نظیر “متشکرم” و “کارت عالی بود” استفاده کند، دیگر از آسمان یک دفعه به سمت زمین پرواز نکند و ماشین‌های ۱۰۰ هزار دلاری را خراب نکند. ری همچنین ظاهر او را عوض می‌کند: هنکاک به جای لباس بی ریختش، یک لباس چرمی براق می‌پوشد و صورتش را اصلاح می‌کند. این کار را با ناخن‌هایش نیز انجام می‌دهد.

هنکاک تا آنجایی که می‌داند ۸۰ سال پیش در شهر میامی پدیدار شده است. او زیاد چیزی نمی داند. او نمی‌داند قدرتهایش را از کجا به دست آورده و یا چرا هیچ گاه رشد نمی‌کند. او در سرعتی بیشتر از صوت می‌تواند پرواز کند، می تواند یک لوکوموتیو در حال حرکت را متوقف کند، ماشین‌ها را به اطراف پرتاب کند، و به طور کلی، می‌تواند تمام کارهایی را که سوپرمن می‌تواند، انجام دهد، اما نه به همان اندازه ظریف، تمیز و مؤدبانه. بخشی از اصلاحش شامل این می‌شود که قانونمند شود و یک مدت زندانی شود، اگرچه رئیس پلیس برای کمک گرفتن از او در یک ماجرای گروگانگیری در بانک او را از زندان احضار می‌کند. (در زندان یک نفر به اسم من مونتین است که نباید کاغذها را می‌خواند، وگرنه هرگز هنکاک را قربانی خود قرار نمی‌داد.)

مدت کمی پس از ماجرای گروگانگیری بانک مری رازش را فاش می‌کند، هنکاک کم کم در مورد خودش سؤالات عمیقی می‌پرسد، و فیلم دچار چرخش عجیب و نافذی می‌شود. من وارد این قسمت نمی‌شوم، فقط این را بگویم که اصل و مبدأ داستان‌های ابرقهرمانان مرتباً من را در فکر فرو می‌برد، و هنکاک در این مورد پیشروتر از همه‌شان است. حتی مری، که آن همه چیز را در مورد او می‌داند، چیز زیادی را نمی داند، و من به هر تماشاگری که بگوید هنکاک از کجا به وجود آمده، یک سکه ده سنتی براق می‌دهم.

در هر حال، این موضوع چندان اهمیتی ندارد. حدس می‌زنم او به یک طریقی به وجود آمده باشد، و ممکن است این حدس به اندازه توضیح خود فیلم مضحک و نامعقول باشد. هنوز هم معتقدم، “هنکاک” لحظات شادی دارد، اما شاید این کمی از اوایل فیلم را نابود کرده باشد. اسمیت کاراکتر را دقیق‌تر از آن‌چه باید باشد شکل می‌دهد، اعتماد به نفس کاراکتر را تقلیل و تمایل او به یادگیری را افزایش می‌دهد. جیسون بیتمن در نقش یک مدیر روابط عمومی تشویق‌کننده و امیدوار است و چرلایز سرون باعث شده احساس عجیب و نافذی در موردش داشته باشیم

نقدی بر کونگ فو پاندا

پاندای رزمی کار: نقدی بر کونگ فو پاندا
نویسنده: فرید

پاندای رزمی کار: نقدی بر کونگ فو پاندا

توسط راجر ایبرت
کارگردان: جان استیونسون/ نویسنده: جاناتان برگر/ صداپیشگان: جک بلک، داستین هافمن، آنجلینا جولی، یان مک شین، سث راجن، لوسی لیو و دیوید کراس/ مدت زمان: ۹۱ دقیقه/ درجه بندی: PG برای خشونت های پاندا

“کونگ فو پاندا” داستانی است که تقریبا عنوانش آن را بیان می کند. بسیار سخت است که یک پاندای بزرگ و پشمالو را تصور کنی که هنر های رزمی انجام می دهد و شما می فهمید که بر خلاف تمام فرمولهای عرفی قبلا، با شما رو برو می شود که خودش را به موفقیت محکوم می کند. فیلم برای تماشاگران کودک و نوجوان درست شده است که در جذب این قشر موفق بوده و حوادث اش را در انیمیشن سینما اسکوپ به صورت فوق العاده ای ترسیم کرده است.

فیلم با پاندایی شروع می شود به نام پو (po) (با صدای جک بلک) او به قدری چاق است که به سختی می تواند از تختش بلند شود. او برای پدرش آقای پینگ در یک مغاره ماکارونی کار می کند. آرزوی دیرینه و افسانه ایش نمایان می شود. فیلم پر شده است از حجم عظیمی از مخلوقات عجیب و غریب که در عمل تقریبا همه شون شبیه هم هستند.

آنها در دره ای زیبا با یک معبد قدیمی که در بالای آن قرار دارد، زندگی می کنند. این معبد پله های زیادی دارد که پوی خپل ما به سختی می تواند از آن بالا رود، اما به وسیله یک واگن کشان کشان بالا می رود . تمام اهالی دره در آنجا جمع می شوند برای شاهد بودن اینکه اژدهای جنگ جو، تای لانگ (یان مک شین) چه کسانی را برای مبارزه کونگ فو انتخاب می کند . پنج مدعی قهرمانی انتخاب می شوند. پنج نفر تند و تیز. میمون (جکی چان)، پلنگ (آنجلینا جولی)، آخوندک (مث راجن)، افعی (لوس لیو) و ماهیخوار (دیوید کراس) پلنگ به نظر می رسد که قادر به انجام دادن هرگونه خرابکاری باشد اما بقیه کمتر تاثیر گذار به نظر می رسند. به خصوص آخوندک که بنظر می رسد یک اونس وزن دارد. هر پنج نفر توسط شی فو (shifu) ی عجیب تعلیم داده شده اند که با صدای داستین هافمن یکی از ابعادی ترین (dimensional) کاراکترهای داخل داستان است که به دیگران عمق زیادی نمی بخشد. بهر حال، بین این پنج نفر ، ارباب اوگوی (راندال روک گیم) که یک لاکپشت عهد باستانی است، یکی را انتخاب می کند، بله او بین این پنج نفر “پو” ی خپل و بیچاره را انتخاب می کند.

از این به بعد داستان ضرورا به یکی سری سکانسهای اکشن تبدیل می شود . بعد یه جورایی فیلم به داخل واقعیت هایی دور از ذهن می رود که مثلا مبارزان در هیچ جا زخمی نمی شوند و یا آسیب نمی بینند . حتی اگر از جاهای بلندی سقوط کند یا با کله به کنارصخره ها کشیده شوند. مبارزه ای طولانی بین تای لانگ و پو روی یک پل (آیا این پل را قبلا ندیده ایم؟)، روبه روی هم، دست در دست هم انجام می شود. مبارزه ای جانانه که همه کاری در آن شدنی است.

“کونگ فو پاندا” یکی از بزرگترین انیمیشن های اخیر نیست. از جهتی داستانی قابل پیش گویی است و من مجذوب کاریزمای پو شده بودم. زیبا درست شده است. سکانسهای اکشن بسیار پر انرژی هستند و به اندازه کافی کوتاه است که برای بینندگان بزرگتر قابل بخشش باشد. برای بچه ها البته از زیاد هم زیادتر است .

۱۳۸۷ تیر ۲۲, شنبه