۱۳۸۷ خرداد ۵, یکشنبه

گفتگو با جرج لوکاس و استیون اسپیلبرگ

گفتگو با جرج لوکاس و استیون اسپیلبرگ به مناسبت اکران : ایندینیا جونز و پادشاه جمجه بلوری
مترجم:عاصفه زين العابديني
فيلم سينمايي «اينديانا جونز و قلمرو جمجمه بلوري»درسال 2008 به كارگرداني استيون اسپيلبرگ و براساس داستاني ساخته شده كه جورج لوكاس تهيه كننده آن را بازنويسي كرده است. اين فيلم كه ماجراي آن درسال 1957اتفاق مي افتد، چهارمين فيلم از مجموعه اينديانا جونز است و در آن اينديانا جونز (هريسون فورد) پا به سن گذاشته عاقل، توان خود را در برابر عوامل اتحاد شوروي، به رهبري اسپالكو (كيت بالانچت)، براي به دست آوردن جمجمه بلوري مي آزمايد. ماريون ريونوود (كارن الن) دوست قديمي ايندي، گريس كار «مات» (شيا لابيوف) و دوست باستان شناس وي «مك» (ري وينستون) او را دراين امر ياري مي دهند. جان هارت، جيم برودبنت و ايان مك ديارميد نيز دوستان دانشگاهي او دراين فيلم هستند. اين فيلم ابتدا در18مي 2008 براي اولين بار درجشنواره كن به نمايش درخواهد آمد و سپس در 22 مي 2008 براي عموم به روي پرده خواهد رفت.
آنچه در زير مي آيد آخرين مصاحبه استيون اسپيلبرگ و جورج لوكاس است كه از سوي سايت «اينتريتمنت ويكلي» انجام شده و در تاريخ 16آوريل 2008 با عنوان «غول ها صحبت مي كنند» در بخش «فيلم ها»ي خود آورده و نوشته است:ذهن هاي پشت پرده «اينديانا جونز و قلمرو جمجمه بلوري» اسرار و خاطرات تجاري خود را در اين مصاحبه دو نفره با هم دراختيار مي گذارند.
-آقايان! درست مثل اين است كه سوپر من وبتمن با هم دريك اتاق نشسته اند.
استيون اسپيلبرگ: اما يك دقيقه صبر كن، كدام مان كدامش هستيم؟ من مي خواهم سوپرمن باشم با يك اس بزرگ!
جورج لوكاس: ما بايد به كمك هم نواركاست شما را نابود كنيم.
-خب چه چيزي باعث شد توليد قسمت چهارم اينقدر طول بكشد؟ نوزده سال از «اينديانا جونز و آخرين جنگ صليبي» آخرين قسمت فيلم ها، مي گذرد.
لوكاس: وقتي ما تصميم گرفتيم قسمت چهارم را بسازيم، من گفتم«نه. من نمي توانم به مك گافين ديگري فكر كنم.»
-يعني همان چيز مرموزي كه هركسي به دنبالش است.
لوكاس:من گفتم:«نمي توانم اين كار را انجام دهم.خيلي سخت است.» ما به سختي دو قسمت آخر آنها را با دود و آينه ها به پايان برديم. سنگ هاي سانكارا...
- اما اطلاعات تاريخي زيادي درمورد سنگ هاي سانكارا وجود دارد!
لوكاس:بله وجود دارد، اما كسي درايالات متحده از آن اطلاعي ندارد، بنابراين طنيني وجود ندارد.
مك گافين، كليد است.قبل از سنگ هاي سانكارا ] كه كانون توجه دومين فيلم از سه فيلم، با نام اينديانا جونز و معبد مرگ بود[ ما نظراتي براي تمام انواع چيزهاي مك گافين ديگري داشتيم. برخي از آنها نسخه اصلي هستند كه در داستان هايي كه من كار كرده بودم وجود داشت. مثل «قلعه تسخير شده» و غيره. اما بعد از آن استيون رفت و «جن مزاحم» را ساخت و گفت «نمي خواهم فيلم قلعه تسخيرشده ديگري بسازم».
-در ساخت سومين فيلم، اينديانا جونز و پادشاه ميمون ها كه بخشي از آن در آفريقا ساخته شد، نسخه اي از كريستوف كلمب وجود داشت و همان مقدمه اي با قلعه تسخيرشده دارد.
لوكاس: ما نسخه هاي كامل را براساس مك گافين هاي ديگري براي سومين فيلم نوشتيم. و من بالاخره گفتم، نگاه كن، بگذار «جام مقدس» را امتحان كنيم. «خيلي انديشمندانه است، ما اصلاً آن را به كار نخواهيم برد...» بنابراين آن را به فنجان جادويي ملموس با قدرت شفابخشي تبديل كرديم، به جاي وسيله اي عقلاني. تا زماني كه ايده ورود پدر روحاني به ذهنمان نيامده بود نمي توانستيم سومين فيلم را راه بيندازيم. زيرا بعدها ديگر درباره مك گافين نبود. درنهايت اينها اسرار ماوراي طبيعي هستند و ماجراهاي اكشن نيستند. همه فكر مي كنند آنها فيلم هاي ماجراجويانه اكشن هستند، اما ما فقط ژانر براي آنها تعيين مي كنيم.
اسپيلبرگ: هيچ بخشي وجود ندارد كه ماوراي طبيعي نباشد.
لوكاس: بخش ماوراي طبيعي بايد واقعي باشد.] او ضربه اي برميز مي كوبد[ اين است كه اين بخش ها دشوارند و خيلي زود از چهارچوب ها خارج مي شويم. بايستي شيء خارق العاده اي وجود داشته باشد تامردم واقعاً آن را باور كنند. مردم باور دارند كه صندوق تورات و قدرتي كه داشت واقعاً وجود دارد. همين مسئله درمورد سنگ هاي سانكارا و جام مقدس نيز صدق مي كند. ما درمورد برخي از اين قدرت ها اغراق كرده ايم، اما در اصل افرادي هستند كه عقيده دارند جام مقدس وجود دارد و شواليه ها آن را بازگردانده اند.
اسپيلبرگ: البته، من نگران بودم كه مردم «جام مقدس» را مي شنوند و بلافاصله به خرگوش سفيدي فكر مي كنند كه به مونتي پيتون حمله مي كند. اولين عكس العمل من اين بود كه بگويم: «همه فرار كنيد! فرار كنيد!»
:خب براي جلب نظر ما به ايندي 4، چه نوع تلاش هايي انجام داديد زماني كه تصميم گرفتيد فيلم جديد را در دهه 1950 بسازيد؟
لوكاس: نظر بر اين بود كه ژانر سريال هاي شنبه ها عصر را پيش بگيريم، كه در دهه هاي 30و 40 معروف بودند و بگوييم: «چه نوع فيلم سطح بي (ب) در دهه50 معروفيت داشت، درست مثل سريال هاي سطح ب در دهه40» و از آن به عنوان موضوع سراسري استفاده كنيم. ما اين فيلم را مثل سريال هاي عصر شنبه ها كار نكرديم. ما آن را مثل فيلم سطح ب از دهه50 كار كرديم.
اسپيلبرگ: جنگ سرد بلافاصله به ذهن انسان خطور مي كند، زيرا اگر در دهه50 باشي، به ياد جنگ سرد مي افتي.
-آيا عجيب بود كه دوباره از نازي هاي كارتوني به عنوان جنايتكاران استفاده كنيد، همان كاري كه در «سارقان تورات گمشده» و «اينديانا جونز و آخرين جنگ صليبي» انجام داديد؟ امكان داشت رويه «پسراني از برزيل» را در پيش بگيريد و نازي هاي فراري را تا آمريكاي جنوبي دنبال كنيد؟
اسپيلبرگ: بعد از «فهرست شيندلر» در سال 1993 چيزهاي زيادي از ديد من تغيير يافت، اما هيچگاه از «سارقان» يا «آخرين جنگ صليبي» احساس شرم نكرده ام. ما به نازي ها همان چرخشي را داريم كه فكر مي كنم چارلي چاپلين توانست در «ديكتاتور بزرگ» به آنها بدهد. همواره تا حدي اين مسئله را مدنظر داشتيم كه آنها را خيلي جدي نخواهيم گرفت. اين همان چيزي است كه اكنون من انتخاب نمي كنم و قبول ندارم. من راهي را انتخاب مي كنم كه آنها را تبديل به جنايتكاران عصر شنبه ها نكنم.
لوكاس: اگر كسي بخواهد فيلمي در مورد دهه1930 بسازد، تقريبا غيرممكن است كه آن را بدون حضور نازي ها كار كند. و اين همان چيزي است كه هنگام توليد فيلم هاي دهه50 در اينجا اتفاق افتاد. ما مجبور بوديم با روس ها كنار بياييم چون در آنجا بوديم. ما نمي خواستيم در مورد روس ها فيلم بسازيم. قصد ما اين بود كه بگوييم در دنيا چه اتفاقي در حال افتادن بود؟ مشكلات چه بودند؟ چه كسي چه كاري انجام مي داد؟
اسپيلبرگ: كاملا.
لوكاس: شما تحقيق كاملي درباره موضوع مورد نظرتان انجام مي دهيد تا سعي كنيد آن را تا حد امكان معقول و قابل قبول جلوه دهيد. ما سروكاري با ماشين هاي زمان نداريم. ما با دفتر يادداشت هاي تلفني كه وجود ندارد، ارتباطي نداريم. ما با اهرم در ده هزار سال قبل از ميلاد سروكار نداريم زيرا چنين چيزي وجود نداشته است.
-پس نازي ها از اين قائله خارج و روس ها وارد شدند. و اين منجر به ايجاد جنايتكار زن روسي شد.
اسپيلبرگ: خب، در گذشته هم جنايتكار زن داشتيم، ] در اينديانا جونز و آخرين جنگ صليبي[.
-اما الساي بلوند از همان ابتدا بد نبود.
اسپيلبرگ: درست است. ايرينا اسپالكو زماني كه براي بار اول از ماشين پياده مي شود، يك جنايتكار است.
لوكاس: اويك فرا جنايتكار است.
اسپيلبرگ: امتيازي كه براي من داشت كار كردن با «كيت بلانچت» با استعداد بود، زيرا او واقعا استاد تغيير چهره است.
لوكاس: او حيرت آور است.
اسپيلبرگ: او در اين فيلم واقعا غيرقابل تشخيص است. اما وي در بسياري از گزينه هايش براي كار و بازي شخصيت ها نيز غيرقابل تشخيص است، مثل «باب دايلون» كه بسيار متفاوت از نقش مادري و همسري او در زندگي واقعي اش است. او جنايتكاري در كمين است. مي توان گفت از بين تمام جنايتكاراني كه من مي توانستم در فيلم هاي اينديانا جونز با آنها كار كنم، «كيت» مورد علاقه من بود و فكر مي كنم «كيت» اين نقش را اينطور پرداخت. ما به او يك الگوداديم و او شخصيت را آفريد.
- شما جمجمه بلوري را در اواخر ماه مي يكجا در معرض تماشاي جهانيان قرار خواهيد داد، نه قسمت به قسمت، مانند استوديوهاي دهه .1980
لوكاس: خب... قسمت اعظم سود روزافزون يك فيلم از خارج از كشور به دست مي آيد. در ابتدا اين قضيه 50-50 بود، اما بعدها 60-40 شد و اكنون چيزي فراتر از اينهاست. اين سود هرساله افزايش مي يابد. پس ايالات متحده تبديل به بازار بسيار كوچكتري مي شود.
- شما دو نفر اولين فيلمسازاني بوديد كه با هم كار مي كرديد هنگامي كه كارگردانان اروپايي تقريبا مبتكرترين و از لحاظ هنري پرمدعاترين افراد در جهان بودند، آيا شما آن جو را از دست داديد؟
لوكاس: هنگامي كه «جنگ ستارگان» ساخته مي شد، تمام فيلم هاي هنري مستقل هنوز از غرب مي آمد. و در عمل هيچ فيلم آمريكايي مستقلي ساخته نشده بود. اكنون حدود 40-30 درصد فيلم هاي آمريكايي مستقل هستند. و بسياري از فيلم هايي كه از اروپا وارد مي شود شبيه فيلم هاي آمريكايي است. واقعا نمي توان تفاوتي بين آنها قائل شد. اين سير جهاني شدن سرگرمي است كه به نظر خوب است زيرا همچنان فيلم هاي هنري شخصي و رضايت تعداد بالاي تماشاگران را مي توان در اختيار داشت.
اسپيلبرگ: همچنين فيلم هايي وجود دارد كه ساخته، در اينترنت پخش مي شود، فيلم هاي كوتاه 6-5 دقيقه اي.
اين فيلم ها از سراسر جهان مي آيند و واقعاً جالب است كه آنها را ببيني و به اين مطلب پي ببري كه چگونه جهان به اندازأ يك فريم فيلم كوچك شده است... بسياري از مردم مي توانند از دوربين فيلمبرداري استفاده كنند و بسياري مي توانند از طريق اين رسانأ جمعي خود را به عنوان هنرمنداني معرفي كنند. اين چيزي است كه بسيار هيجان انگيز است. آنچه مرا واقعاً كنجكاو مي كند كه تا حدامكان فيلم هاي كوتاه بيشتري ببينم اين است كه همه از داخل صندوق متفاوتي بيرون مي آيند و آزادند تا خود را ابراز كنند زيرا بودجه ديگر عامل محدودكننده اي نيست. شما مي توانيد بدون اينكه انتظار به دست آوردن پولي را داشته باشيد فيلم بسازيد و فقط آن را روي سايت (يوتيوب) بگذاريد تا همه ببينند.
لوكاس: فيلم ها اكنون مثل نوشتن و مانند كتاب هستند، براي كساني كه گرايش و استعداد انجام آن را دارند امكانات لازم فراهم است. موانع زيادي براي ساخت يك فيلم وجود ندارد و مشكلات زيادي هم براي نمايش آن نيست. اينجاست كه اينترنت وارد عمل مي شود. اكنون شما مي توانيد فيلم را در اختيار مردم بگذاريد و اجازه دهيد تصميم بگيرند كه آن را دوست دارند يا نه. پيشتر اين بستگي به تصميمات گروه بسيار بسيار كوچكي از مردم داشت. تهيه كننده ها كه حتي در بسياري از موارد به سينما نمي رفتند و اصلا دوست نداشتند بروند، تصميم مي گرفتند مردم از چه فيلمي خوششان مي آيد و از چه فيلمي خوششان نمي آيد. اكنون اين مسئله بسيار دموكراتيك شده است. مردم خود تصميم مي گيرند چه مي خواهند.
- البته، در مقابل رشد و تكوين عصر اينترنت مشكلاتي وجود دارد، يكي از اين مشكلات اين است كه زماني كه فيلم مشهوري مطرح مي شود، مردم قبل از اكران، آن را نابود مي كنند. مقدار زيادي از نظرات در اينترنت وجود دارد كه در مورد ظهور «جمجمأ بلوري» نوشته شده، كه شامل بسياري از تبهكاران در محيط هاي چت مي شود، هرچند بيشتر آنها انگ خورده اند. آيا محافظت از مرحلأ ظهور فيلم سخت تر شده است؟
اسپيلبرگ: توانايي نشان دادن اين مورد از اهميت بالايي برخوردار است كه اينترنت همچنان پر از تصورات و گمانه زني ها شده تا واقعيات. اينترنت در واقع در مورد واقعيات نيست، در مورد تفكرات آرزومندانأ مردم است براساس تأثير شواهدي كه به تصورات آنها اجازه مي دهد پيشرفت كنند و اين خوب است.
لوكاس: مي داني، استيون مي گويد: «در اينترنت همه چيز در دسترس است ]در مورد جزئيات «جمجمأ بلوري»[، اين ديگر چيست و آن ديگر چيست». و من در جواب مي گويم: «استيون، مهم نيست!» نگاه كنيد «آرواره ها» قبل از اينكه يك فيلم باشد، يك رمان بود و هيچكس پايان آن را حدس نمي زد. مهم نيست.
اسپيلبرگ: اما تعداد زيادي از مردم هستند كه نمي خواهند بدانند چه اتفاقي خواهد افتاد. آنها منتظرند فيلم در 22 ماه مي اكران شود. آنها مي خواهند در سالن تئاتر تاريك از ماجراي فيلم سردرآورند و نمي خواهند با خواندن يك سايت از آن اطلاع پيدا كنند... فيلم، مسئله اي تجربي است. يك فيلم در مسيري اتفاق مي افتد كه پالايشي و براي تزكيه و تطهير نفس از راه هنر است، تزكيه شخصي انسان از يك جمعيت در ارتباط و پيوند عاطفي مقدس با تجربه اي كه روي پرده است. به اين دليل است كه من در ميانه اين جادو هستم و هميشه هم خواهم بود.
- آيا فكر مي كنيد جايگاه مقدس اين تئاتر تاريك فرسوده مي شود؟
لوكاس: نه! ببينيد، مثل ورزش است...
اسپيلبرگ: بله. فكر مي كنم فرسوده مي شود بااطلاعات بسيار زياد و به ويژه اطلاعات نادرست بسيار زياد.
لوكاس: ولي ببينيد، اين مثل ورزش است. چيز جديدي نيست. وقتي «مارچ مدنس» كارش را با ان سي اي اي (مسابقه بسكتبال) آغاز كرد، هزاران سايت وجود داشت. حدس و گمان هاي فراواني بود. اگر زياد آن را دنبال كنيد ديوانه مي شويد. در مورد «جمجمه بلوري» كسي نمي داند واقعاً چه اتفاقي خواهد افتاد تا زماني كه به آن تئاتر برويد. براي من مهم نيست كه شما كل داستان را بدانيد، برايم مهم نيست كه شما كليپ ها را ديده ايد. اهميني ندارد شما چقدر در مورد فيلم ديده، شنيده يا خوانده ايد؟ خود تجربه بسيار متفاوت است، هنگامي كه شما به آن تئاتر مي رويد.
اسپيلبرگ: خب بحث من سرهمين است. من هميشه در مورد صحنه هايي كه در يك تيزر نشان مي دهم، خسيسم. چون تجربه من و تجربه بچه هاي من اين بوده است، زيرا آنها نيزاكنون مانند هر فرد ديگري با صداي بلند در تئاتر ابراز مي كنند كه اگر صحنه اي كه آنها از تيزر به ياد دارند بر روي پرده نيايد و آنها سه چهارم راه را از سينما به سوي منزل پيموده باشند، شروع به صحبت خواهند كرد. «اوه. من مي دانم چه اتفاقي مي افتد! چون آن صحنه كوتاه و كوچك را در فيلمي كه من كار كرده ام و الان در اكران است، نديده اند.» و اين همه چيز را از بين مي برد.
- نظرتان درباره ايجاد اطلاعات نادرست به طور عمدي چيست؟ كاري كه به طور مثال سازندگان سوپرانو با روش خود انجام مي دهند؟
اسپيلبرگ: اين كار را انجام دادم، ولي ديگر آن را ادامه ندادم زيرا تلاش زيادي مي خواهد.
لوكاس: ما سعي كرديم اين واقعيت درز نكند كه «ويل فرل» در فضاي خارج از سايت جنايتكار اصلي «جمجمه بلوري» است.
اسپيلبرگ: دقيقا اما هفته گذشته فاش شد كه «استيو كارل» بوده است.
لوكاس: اما مردم نمي دانند كه يك گروه...
اسپيلبرگ: ضمنا چه موقع مي توان اين را ثابت كرد؟ افرادي وجود دارند كه واقعاً آن را باور دارند و مي دانند.
پا یان پیام/
منبع :کیهان

هیچ نظری موجود نیست: