۱۳۸۷ آذر ۲۵, دوشنبه

نقدی بر فیلم دلداده(قدرت الله صلح میرزایی)


دلداده


کارگردان: قدرت الله صلح میرزایی

بازيگران: اکبر عبدی، جواد رضویان، مجید صالحی، الهام حمیدی، مینا جعفرزاده، سحر زکریا، احمد پورمخبر، یوسف صیادی، مجید یاسر، امیر نوری، نعیمه نظام دوست، اشکان اشتیاق و مهران رجبی

......................................................

ديگر عوامل و توضیحات بیشتر:

فیلمنامه: قدرت الله صلح میرزایی، علیرضا محمودی
تهیه کننده: کمال طباطبایی
مدیر فیلمبرداری: فرج حیدری
تدوین: آرش معیریان
طراح صحنه و لباس: مشکین مهرگان
صدابردار: رضا کشاورز
طراح چهره پردازی: مهدی حبیبی پور

......................................................

خلاصه داستان: داستان دختري است كه بعد از سالها اقامت در خارج از كشور به ايران بازگشته و قصد ازدواج دارد.

......................................................

سال ساخت: 1387

سال اکران: 1387 - (29 آبان)

فروش: 95.1 ميليون تومان


دلداده در قد وقواره يک فيلم کوتاه / نگاهي به آخرين ساخته قدرت الله صلح ميرزايی


الهام نامجو


دختري به نام عسل بعد از سال ها به ايران باز مي گردد تا بتواند با يک پسر ايراني ازدواج کند، او پسري را انتخاب مي کند که در ابتدا با او چندان رابطه خوبي ندارد و بعد از گذشت مدت کوتاهي آن هم بدون اين که از هم شناخت زيادي داشته باشند، با هم ازدواج مي کنند، "دلداده" فيلمي مورد پسند جوانان، پر از هيجان، خنده و... از امشب در سينماهاي تهران و شهرستان ها، پنج دقيقه فيلم را ببينيد، بقيه ماجراها خود به خود قابل حدس است!
روزي کريم به علت دست کاري که به سيم هاي تلفن ساختمان کرده، مورد بازخواست قرار مي گيرد و مامور مخابرات او را وادار مي کند تا خودش سيم ها را درست کند زيرا تمام خط هاي تلفن همسايه ها دچار اختلال شده اند، او زماني که مشغول گوش دادن به شاهکارش است، متوجه مي شود از خارج با يکي از همسايه ها تماس گرفته اند و آنها مشغول صحبت کردن درباره دختر ثروتمندي هستند که قصد دارد به ايران بيايد و با يک پسر ايراني ازدواج کند.
اين در حالي است که به دليل اختلالات تلفني، همه همسايه ها در حال گوش کردن مکالمات آنها هستند و دل خود را صابون مي زنند که با عسل ازدواج کنند. بعد از اين اتفاق تمام پسرهاي همسايه آماده مي شوند تا به فرودگاه بروند و عسل را بياورند غافل از اين که عسل خودش از فرودگاه به تنهايي به خانه مادربزرگش آمده است و وارد خانه جواد مي شود که تمايل چنداني به ديدن او برخلاف ساير همسايه ها نداشته است.


اين کل ماجراي فيلم "دلداده" ساخته قدرت الله صلح ميرزايي است. از ابتداي داستان مي توان تمام ماجراي آن را حدس زد، يعني تلاش همه بيهوده است و عسل متعلق به جواد؛ شخصيت مثبت داستان است. يعني تماشاگر بيخودي وقت خود را تلف مي کند تا 90 دقيقه حاصل بازي هاي تکراري و داستاني نخ نما را نظاره گر باشد. داستاني که سر وته آن را زير ورو کني، چيز دندان گيري به دست نمي آوري. کل داستان مشخص است که شخصيت هاي خاکستري و بعضاً منفي تر مغلوب نهايي هستند و قهرمان اصلي داستان، به مراد دل خود مي رسد و عسل ايراني را به دست مي آورد!




"دلداده" اثري در خور توجه در ژانر طنز نيست زيرا نه از طنز موقعيت بهره مي برد و نه در ديالوگ ها ردپايي از طنز نمي توان يافت. با وجود اين که بازيگران طنزي که پيش از اين حضور آنها در فيلم هاي مشابه باعث استقبال تماشاگر در آن شده، در اين فيلم بازي مي کنند و سعي شده با پخش موسيقي هاي شاد، لحظات خوبي براي بيننده رقم بخورد اما ساختار فيلم و داستان طوري است که مخاطب با ديدن آن لذت چنداين نمي برد. داستاني که مشابه آن را بارها و بارها از تلويزيون و سينما در قالب فيلم و سريال، مستند و غيره ديده، ديگر چندان جذابيتي براي او ندارد.


"دلداده" در شخصيت پردازي هم ضعف دارد زيرا قهرمانان داستان هر کدام عاري از تمام ويژگي هايي هستند که هر انساني مي تواند باشد، برخي از آنها هم آنقدر خنثي عمل مي کنند که بود و نبود آنها فرق چنداني ندارد و گويي براي پرکردن صحنه وارد داستان شده اند. بيننده هم هيچ اطلاعاتي از آنها ندارد و تا پايان فيلم هم گويي قرار نيست متوجه شويم اين قهرمانان قصه چه سرگذشتي داشته اند و چگونه زندگي مي کرده اند.
به طور مثال دو نفر از افرادي که خواهان عسل هستند، حضورشان در فيلم تنها براي پررنگ تر کردن حضور قهرمانان داستان است و خود شناسنامه اي براي ارائه ندارند. در ساير شخصيت ها هم ويژگي خاصي ديده نمي شود که بتوان حتي جنبه طنز بودن آن را مدنظر قرار داد. بازي دو شخصيت دختر داستان که بيشتر شبيه فيلم هاي جدي است تا طنز. پرويز هم شخصيت لوده اي دارد و ما چيزي از او نمي بينيم. شخصيت دايي پرويز که نقش او را احمدپورمخبر بازي مي کند هم مانند کاراکترهاي قبلي اوست.

اما مادربزرگ که مينا جعفرزاده و دايي عسل که اکبر عبدي ايفاگر نقش هاي آنها هستند هم سعي کرده اند تا در کلام خود با ته لهجه ترکي طنز ايجاد کنند که چندان موفق نيستند.
جواد و کريم به عنوان قهرمانان اصلي داستان که جواد رضويان و مجيد صالحي نقش هاي آنها را بازي مي کنند هم مانند کارهاي قبلي خود ظاهر شده اند و براي تماشاگر جذابيت خاصي ندارند.
از شخصيت پردازي ها که بگذريم، ساختار کلي فيلم هم جاي سوال و ترديد دارد. نوع گريم ها، طراحي صحنه و لباس که بجز تجملات چيز ديگري در آن نمي توان يافت، پيشروي داستان بدون داشتن فراز و فرود و نقطه اوج، استفاده بيش از حد از نماهاي لانگ شات بدون توجه به ماهيت اين نما، باعث شده تا "دلداده" فيلم جذابي نباشد.




طراحي صحنه طوري است که با ديدن آنها نمي توان پي به ماهيت شخصيت هايي که در آن زندگي مي کنند برد. به طور مثال آپارتمان جواد که يک خواننده و آهنگساز است، اصلاً شباهتي به خانه يک هنرمند ندارد و وسايل طوري انتخاب و چيدمان شده اند، که تفاوتي با منزل پيرزن همسايه ندارند و گويي همه اعضاي آپارتمان با هم براي خريدن وسايل زندگي اقدام کرده اند. در صورتي که هر شخصيت داستان بايد براساس نوع زندگي و سن و سالي که دارد، وسايل خانه خود را انتخاب کند. اما در "دلداده" فرق نمي کند تو پيرزن هفتاد ساله باشي يا خواننده! تنها چيزي که مهم است اين که بايد همه چيز لوکس و شيک باشد. فرق نمي کند که جواد در پرورشگاه بزرگ شده و چگونه در اين خانه شيک و لوکس در بالاي شهر زندگي مي کند!
اين همان عدم توجه به شخصيت پردازي هاست که بيننده نمي تواند با قهرمانان داستان ارتباط درستي برقرار کند. شايد اگر خوب به کاراکترها پرداخته مي شد و به ساختار کلي داستان توجه بيشتري صورت مي گرفت، "دلداده" تبديل به فيلم طنزي مي شد که ديگر آن وقت نه تکراري بودن داستان براي آنها خسته کننده مي شد و نه شخصيت ها بوي تکرار مي دادند.

"دلداده" همان طور که از نامش پيداست يک فيلم دختر و پسري است که سعي شده جنبه هاي طنزي هم به آنها وارد و عشق سال هاي پيري هم در کنار عشق جوانان قرار گيرد تا شايد کمي متفاوت تر از ساير آثار از اين دست باشد. اما غافل از اين که آنقدر تمام ماجراها پيش پاافتاده و سهل الوصول است که بيننده براي ديدن ادامه ماجراها ترغيب نمي شود. موضوع ازدواج جوانان آنقدر ساده و قابل دسترس در اين فيلم مطرح شده که گويي برنامه ريزي هايي که براي اين سنت حسنه در کشور در حال طراخي است، بيهوده تلقي مي شود.




به طور مثال جواد و عسل بدون اين که شناخت کافي از هم داشته باشند، در اثر يک گردش چند ساعته که براي خريد صورت مي گيرد و خوردن يک ديزي به هم علاقه مند مي شوند! و کريم هم حالا که به آرزوي خود که همان خارج رفتن است، نرسيده ازدواج با خواهر عسل را به عنوان راه بعدي خود براي رسيدن به آرزوهايش مي يابد بدون اين که علاقه و شناخت خاصي از او داشته باشد.


البته کارگردان اثر به گفته خودش سعي کرده که فيلمي ارزشي را به مخاطب عرضه کند و به او پيام دهد که همه آرزوهاي جوانان در خارج از کشور خلاصه نمي شود و در ايران هم مي توان موفق بود اما نتيجه فيلم چيز ديگري است. همه ماجراها طوري است که به نوعي سرهم بندي شده و در نهايت همه چيز به دور از واقعيات موجود و قابل باور ختم به خير مي شود.

هیچ نظری موجود نیست: