۱۳۸۷ آذر ۲۸, پنجشنبه

نقدی بر خواستگار محترم

يک لقمه نان حلال / نقدی بر خواستگار محترم


کامبیز رحیمی




کارگردان و نويسنده فيلمنامه:
داود موثقي. مدير فيلمبرداري: علي اللهياري.تدوين: حامد رضي. طراح صحنه ‏و لباس: حسين عالي نژاد.تهيه کننده: داريوش بابائيان. بازيگران: فرهاد آئيش، گوهر خيرانديش، محمدرضا ‏شريفي نيا، يوسف تيموري، مرضيه خوش تراش، مجيد مشيري.‏



خلاصه داستان: احمد مرادي كه حدود 40 سال پيش به دليل عدم موفقيت در خواستگاري از دختري به نام ‏‏"اختر" به فرانسه مهاجرت كرده، اينك بنا به توصيه پزشكان معالج خود به ايران بازمي گردد و همزمان به ‏جست و جوي دوستان و آشنايان مي پردازد در حين اين جست و جو «اختر» را درمي يابد. او که پيش تر ‏ازدواج کرده هم اکنون داراي خانواده است و شرايط از پيش هم براي مرادي سخت تر به نظر مي رسد.



داود موثقي از بازيگران نقش منفي در فيلم هاي فارسي است. او چند فيلم را هم کارگرداني کرده که اين فيلم ها ‏نيز تفاوت چنداني با تجربيات بازيگري اش ندارد. او وارث تفکر فيلمفارسي است که از دهه 40 و 50 در ‏سينما مي آيد و داريوش بابائيان به عنوان تهيه کننده نيز با فيلم هايي که در کارنامه دارد بر اين امر تاکيد مي ‏کند.‏

موثقي در خواستگار محترم مي کوشد در قالب طنز داستاني را تعريف کند که 20 سال پيش مهدي فخيم زاده ‏به بهترين شکل ممکن ان را بيان کرده بود. فيلم آن دوران از پرفروش ترين فيلم هاي دوران خود بود و ‏پرونده اش هم بسته شد. اينکه موثقي چگونه قصد کرده دوباره سراغ اين داستان برود خود جالب توجه است. ‏از همه مهمتر هم اينکه فيلم به هيچ وجه به سرو اندازه هاي فيلم فخيم زاده نمي رسد. شوخي ها و داستان فيلم ‏به اندازه اي نخ نماست که کارگردان به هيچ وجه حتي نمي تواند تماشاگر خود را براي لحظاتي سرگرم کند. ‏

فيلم بازيگران خوبي دارد که هريک به بدترين شکل ممکن مقابل دوربين حضور پيدا مي کنند. لهجه نچسب ‏گوهر خير انديش و مودب بودن بيش از اندازه فرهاد آئيش آنقدر گل درشت است که از فيلم بيرون مي زند و ‏تمشاگر را دائم نه به فيلم که به شيوه استفاده کارگردان از اين عناصر مي خنداند.‏

فيلم به ساده دست ترين شکلي از تفکرات فيلمفارسي استفاده مي کند. اينکه دو نفر در پيري عاشق و معشوق ‏باشد و از پس حوادثي کسل کننده در نهايت زن لباس عروسي بپوشد و با خوبي و خوشي به منزل بخت برود. ‏البته فراموش نکنيم که دست انداز ها را هم داماد سبيل از بنا گوش در رفته است و گهگاهي هم غيرتي مي ‏شود پيش روي آنها قرار مي دهد و اين هم يکي ديگر از نکات ياد آوري کننده فيلمفارسي به شمار مي آيد.





البته موثقي با گنجاندن فصل هايي همچون قدم زدن شخصيت ها در پاييز در خيابان و يا انصراف مقطعي و ‏بي دليل شخصيت ها از تصميم هايشان کوشيده کمي روايت فيلمش را به حال و هواي داستان هاي امروزي ‏سوق دهد تا چندان هم در آماج حملات قرار نگيرد. اما اين جنس رفتارها به قدري ناشيانه در دل فيلم جاي ‏گرفته اند که به عمد دائم به تماشاگر نهيب مي زند که فيلم و داستان را پيگيري نکند و کار را از اواسط داستان ‏به اثري ضد خود تبديل مي کند که تکليف تماشاگر با آن مشخص نيست. ‏

فيلم از تعدادي شوخي تشکيل شده که قرار است تماشاگر را بخنداند. اين شوخي ها در آنونس فيلم نيز جا گرفته ‏که منجر به جذب تماشاگر شود. اما پس از برخورد با آنها در مي يابيم با صحنه هايي رو به رو هستيم که ‏تاريخ مصرف انها گذشته و روزگاري به شوخي هاي اس. ام اسي مشهور بوده اند. در رستوران مرد از زن ‏مي پرسد ميل داري و زن مي گويد اگر ميل نداشتم غذا نمي خوردم و بعد متوجه مي شويم منظور مرد اي ميل ‏بوده است.‏

آئيش در جايگاه خواستگار محترم و پير داستان انقدر خجالتي است و بي روح نقش خود را بازي مي کند که ‏هيچ دلربايي از زن و تمشاگر نمي کند. اين شخصيت هيچ هيجاني در خود ندارد. خير انديش هم با لهجه ‏شيرازي تنها مي تواند کارهاي گذشته اش را تکرار کند و گامي به پيش بر نمي دارد.‏

فيلم کارگرداني منسجمي هم ندارد دوربين مقابل شخصيت ها قرار گرفته و انها هم ديالوگ هاي خود را مي ‏گويند تنها يک ايده مرکزي براي جذب مخاطب در فيلم وجود داشته و چون ان هم به بار ننشسته عملا ‏کارکردکارگردان در صحنه فرمان دادن براي شروع و قطع کردن موتوردوربين بوده است.‏

اينگونه فيلم ها در سينماي ايران بخصوص اين دوران بيشتر ديده مي شود. جالب است که مجيد مجيدي ابتذال ‏را به دوران رياست جمهوري خاتمي نسبت داده بود. اما اگر ابتذالي هم بود حداقل فيلم ها سروشکل معقولي ‏داشتند. در اين دوران که نه فيلم هاي فيلم هستند و نه اصولا کارگردان از عنصري به نام سليقه بويي برده اند. ‏همان هايي که در تلويزيون اجرا مي شود کاسب کارانه و نسخه دست چندمش به سينما راه مي يابد تا مسئولين ‏سينمايي ارشاد از آن برداشتي دوگانه داشته باشند. اول اينکه بگويند ظرفيت سينماي ايران چنين است و بايد ‏درش را بست و دوم خصلت هنر را از سينما بگيرند و از آن براي تحميق توده ها استفاده کنند.‏‏ ‏

هیچ نظری موجود نیست: